بوی تو را نسیم سحر می دهد به من یک نامه از تو،حال دگر می دهد به من
با غم ایوب نیست رنج مرا نسبتی صبرم از او کمترست دردم از او بیشتر
بر من و تو روزگاری رفت و عشقی پا گرفت عاقبت چرخ حسود این عشق را از ما گرفت
بوسه های اتشین بر روی لبهامان فشرد اشنایی های ما رنگ جدایی ها گرفت
بی تو نظاره ی گل بیشترم می سوزد لاله می بینم و گل گل جگرم می سوزد
بلای عشق را جز عاشق شیدا نمی داند به دریا رفته میداند مصیبت های طوفان را
بلبل از گل نکشید انچه کشیدم ز تو من گل به بلبل نکند انچه تو با من کردی
بلبل به گل نشان دهد از رنگ و بوی تو پروانه با چراغ کند جستجوی تو
برفلک هر شب رسانم برق اه خویش را تا بسوزم کوکب بخت سیاه خویش را
بنال بلبل اگر با منت سر یاریست که ما دو عاشق زاریم و کار ما زاریست