|
درباره وبلاگ
|
|
|
به دلیل علاقه ای که به شعر وادبیات داشته ام ،مطالب و شعرهای مورد علاقه ی خود را در وبلاگم منتشر کرده ام.قبلا از همه نویسنده گان ان کسب اجازه می نمایم.
|
|
| | |
|
|
<-CategoryName->
|
|
|

وقت باران
دلم هوای خورشید دارد
و هنگام آفتاب
دلم مشتاق ابر باران زاست.
شب که می شود
دلم درجستجوی باریکه ای نور است
ودر دل روز
به دنبال تنهایی.
در تنهایی
آرزو می کنم همنشینی داشته باشم
ودر مصاحبت دوست
سکوت را می جویم
و آرامش را...
...خدایا!
من به دنبال چه می گردم؟!
 

+ نوشته شده در پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 9:26
توسط
ازاده
|
|
|
| | |
|
<-CategoryName->
|
|
|
اگر گذر به خیالم تو دلبرانه کنی
به کنج خلوت این دل, تو آشیانه کنی
تمام دفتر خالی ز اشتیاق مرا
پر از سرود و غزل, شعر عاشقانه کنی
سکوت تار مرا کز نوای ذوق خالیست
پر از ترنم و شور و پر از ترانه کنی
به انتظار تو نشسته بیدار است
اگر سفر به دیار دلش شبانه کنی
+ نوشته شده در پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 9:1
توسط
ازاده
|
|
|
| | |
|
<-CategoryName->
|
|
|
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﯾﮏ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ
ﮐﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﺳﻪﻧﻘﻄﻪﻫﺎﯼ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﺟﻤﻠﻪﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﻔﻬﻤﺪ...
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﺎ ﺑﻐﺾﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻗﺒﻞ
ﺍﺯ ﻟﺮﺯﯾﺪﻥ ﭼﺎﻧﻪﺍﺕ ﺑﻔﻬﻤﺪ...
ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﻟﺮﺯﯾﺪ ﺑﻔﻬﻤﺪ...
ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩﯼ،ﺑﻔﻬﻤﺪ...
ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺑﻬﺎﻧﻪﮔﯿﺮ ﺷﺪﯼ ﺑﻔﻬﻤﺪ...
ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺳﺮﺩﺭﺩ ﺭﺍ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺁﻭﺭﺩﯼ
ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻓﺘﻦ، ﻧﺒﻮﺩﻥ ﺑﻔﻬﻤﺪ...
ﺑﻔﻬﻤﺪ ﮐﻪ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﯼ...
ﺑﻔﻬﻤﺪ ﮐﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﺩ...
ﺑﻔﻬﻤﺪ ﮐﻪ ﺩﻟﮕﯿﺮﯼ...
ﺑﻔﻬﻤﺪ ﮐﻪ ﺩﻟﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﯿﺰﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ...
ﺑﻔﻬﻤﺪ ﮐﻪ ﺩﻟﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺍﻩ ﺭﻓﺘﻦ،ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻭﯾﺪﻥ،
ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ. . .
ﺁﺭﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ..
ولی...ولی..افسوس
+ نوشته شده در سه شنبه 26 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 9:47
توسط
ازاده
|
|
|
| | |
|
<-CategoryName->
|
|
|

مادرم شاخه گل باغ بلور،
پدرم فاصله عشق و غرور.
+ نوشته شده در سه شنبه 26 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 9:40
توسط
ازاده
|
|
|
| | |
|
<-CategoryName->
|
|
|

روز مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو، صبوری!
روز مادر یعنی به تعداد همه روزهای آینده تو دلواپسی!
روز مادر به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه تو ، بیداری!
روز مادر یعنی بهانه بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد.
روز مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدن او که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود.

+ نوشته شده در یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 18:15
توسط
ازاده
|
|
|
| | |
|
<-CategoryName->
|
|
|
فقط کمی
بی حوصله ام
آسمان روی سرم سنگینی میکند
روزهایم کش امده
هر چه خودم را به کوچه بی خیالی میزنم
باز سر از کوچه دلتنگی در میاورم
روزها تمام ابرهای اندوه در چشمان منند ولی نمی بارند
چون
من خوبم ....
من آرامم......
من قول داده ام ...
+ نوشته شده در یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 18:10
توسط
ازاده
|
|
|
| | |
|
<-CategoryName->
|
|
|
خدایا تو خیلی بزرگی و من خیلی كوچك جالب اینجاست كه تو به این بزرگی هیچ وقت من رو به این كوچیكی فراموش نمیكنی ولی من به كوچیكی توبه این بزرگی رو گاهی فراموش میكنم
خدایا کمکم کن تا هیچ وقت فراموشت نکنم
+ نوشته شده در یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 18:8
توسط
ازاده
|
|
|
| | |
|
<-CategoryName->
|
|
|
زندگی باور میخواهد
آن هم از جنس امید
که اگر سختی راه
به تو یک سیلی زد
یک امید از ته قلب به تو گوید
که خدا هست هنوز

+ نوشته شده در یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 18:7
توسط
ازاده
|
|
|
| | |
|
<-CategoryName->
|
|
|
با تو نفس کشیده ام ، با چشمان تو دیده ام
مرا از تو گریزی نیست
چنانکه جسم را از روح و زمین را از آسمان و درخت را از آفتاب
تو دلیل من برای حیات بودی و هستی
و چنان با این دلیل زیسته ام که باور کرده ام
علت بودن من تو هستی
پاسخ من به آغاز و پایان زندگی این است
« همیشه با تو »
با تو بوده ام ، همیشه و در همه جا
+ نوشته شده در یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 18:3
توسط
ازاده
|
|
|
| | |
|
<-CategoryName->
|
|
|
دوری
به قصدآزار نبود
وگرنه اینهمه سال
پشت این پنجره منتظرت نمی ماندم
فراموش کردنت کار من نبود ونیست
خاموش نمیکنم هیچ شمعی را
مبادا گم کنی مسیر را
+ نوشته شده در یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 18:1
توسط
ازاده
|
|
|
| | |
|
<-CategoryName->
|
|
|
گاهی اونقدر دلگیر و دلتنگم که می گم : خدایا!زندگی به این بی اهمیتی و پوچی برای چی می گذرونم؟بی هیچ امیدی!
و گاهی هم حتی یه اتفاق کوچیک یه دیدار ساده اونقدر امیدوارم می کنه که عروسکم رو محکم بغل می گیرم و حتی زودتر از همه خواب می رم که شاید خوابشو هم ببینم!!...
زندگی منو باش که به چه چیزایی بستگی داره خداییش!!..
دیدن کسی عرض ۱ ثانیه!۱ ثانیه فقط و فقط ۱ ثانیه!!...
اونقدر خوشحالم کرد که احساس بی وزنی هم دیگه واسه وصفش کمه!
و اونقدر غمگین شدم که تموم اون راهی که واسه دیدنش رفتم رو موقع برگشت فقط اشک ریختم!
سرم درد گرفته بود و تموم خاطره هام جلو چشمام رژه می رفتن!
چاره ای نداشتم جز اینکه سرم رو به شیشه تکیه بدم و چشمامو ببندمو
وای از خاطره ها!.......

+ نوشته شده در یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 17:58
توسط
ازاده
|
|
|
| | |
|
<-CategoryName->
|
|
|
من بدهکار توام ای مادر
همه جانی که به من بخشیدی
لحظاتی که برای من جنگیدی
و بدهکار توام عمرت را
روزهایی که ز من رنجیدی
اشک ها دزدیدی، و به من خندیدی
....
من بدهکار توام ای مادر!

+ نوشته شده در شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 8:38
توسط
ازاده
|
|
|
| | |
|
<-CategoryName->
|
|
|
من خدایی دارم که در این نزدیکیست
نه در آن بالاها
مهربان خوب قشنگ
چهره اش نورانیست
گاه گاهی سخنی می گوید
با دل کوچک من
ساده تر از سخن ساده من
او مرا می فهمد
اومرا میخواند
نام او ذکر من است در غم ودر شادی
چون به غم مینگرم
آن زمان رقص کنان می خندم
که خدا یار من است
که خدا در همه جا یاد من است
او خداییست که مرا می خواهد .............
+ نوشته شده در شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 8:37
توسط
ازاده
|
|
|
| | |
|
عزیزتر از جانم
<-CategoryName->
|
|
|
کاش قادر بودم انچه را که در وجودم می گذرد با تو در میان بگذارم.تمام لحظات و دقایق عمرم مملو از مهر توست و تمام ثانیه هایم انباشته از تصویر توست.مهر تو چون نسیمی روح انگیز و دل نواز به حریم قلب تنهایم پانهاده است و دل پریشانم تو را می جوید وجودم از درد جانسوزی گداخته است.تو تنها موجودی هستی که بعد از خدا دوستت داشته ام شاید باور نکنی اما تا به امروز هیچکس را به اندازه ی تو دوست نداشته ام در کنار تو برای من ابدیتی وجود ندارد .هر چه هست در وجود توست.عشق تو در تمام وجود ریشه دوانیده و من قادر نیستم در برابر این غریزه ی طبیعی به جنگ طبیعت بروم.کاش کور بودم و تو را نمی دیدم.کاش کر بودم و با تو سخن نمی گفتم تا تو را در چنین گردابی گرفتار نمی ساختم دلم می خواهد انقدر بگریم تا از اشک هایم جویباری جاری شود و سیلی روان گردد که تا خانه ات امتداد یابد و تو را سوار بر زورقی در میان سیلاب اشکم به نزد من بیاورد.می خواهم فریاد براورم و شرح پریشانی خود را قصه ی بی سروسامانی خود را به گوش جهان برسانم.در میان رویاهای واژگون شده ام باز انتظار معجزه ای را میکشم در ناامیدی و یاس به امیدی واهی چنگ می اندازم و به نظر من هیچ انسانی بر پهنه گیتی تا کنون چنین انسان دیگری را دوست نداشته است من همه جا حضور تو را حس می کنم و کوچه های خلوت شهر را با یاد تو بو میکشم.از همان لحظه که عشق تو به خانه ی دلم کوبید دیگر خود را فراموش کرده ام و خانه ی چشمان تو کعبه امال من گشته است.گاه با خود می گویم کاش هرگز ندیده بودمت و گاه بر خود نهیب میزنم که در ان صورت تا پایان عمر عبث و باطل می بودم.به خدا سوگند تا روزی که زنده ام ان روز اشنایی را فراموش نخواهم کرد.خاطرات ان روز ها همیشه در لوح ضمیرم باقی خواهند ماند.شیرین تر از جانم این یک واقیعت انکارناپذیر است که وقتی انسان در برابر مشکلات به بن بست رسیده و متاصل ودرمانده گردید و در عین ناامیدی و بی پناهی به یاد خدا می افتد.

+ نوشته شده در سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 9:26
توسط
ازاده
|
|
|
| | |
|
<-CategoryName->
|
|
|
خدا زمین را مدور آفرید تا به انسان بگوید:
همان لحظه که تصور می کنی به آخر رسیده ای، درست در لحظه ی آغازی...
+ نوشته شده در دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 19:9
توسط
ازاده
|
|
|
| | |
|
<-CategoryName->
|
|
|
دلی را نشکن شاید خانه خدا باشد کسی را تحقیر مکن شاید محبوب خدا باشد از کمک کوچکی دریغ مکن شاید کلید بهشت باشد سر نماز اول وقت حاضر شو شاید اخرین دیدارت با خدا باشد در زمین ... مشکن دلی را که چشم امیدش به دست توست خواهد گذشت بر او.ولیکن شکست توست
+ نوشته شده در شنبه 16 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 13:17
توسط
ازاده
|
|
|
| | |
|
<-CategoryName->
|
|
|

امروز را
برای احساس عزیزانت
غنیمت بشمار
شاید فردا
احساس باشد
اما عزیزی نباشد
  

+ نوشته شده در شنبه 16 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 13:11
توسط
ازاده
|
|
|
| | |
|
<-CategoryName->
|
|
|
به دنبال خدا نگرد .....
خدا در دیر و بتكده و مسجد نیست .... لابلای کتاب های کهنه نیست ....
خدا را در کوچه پس کوچه های درویشی و دوری از انسانها نگرد ...
آنجا نیست ....
خدا در دستی است که به یاری می گیری ...
... در قلبی است که شاد می کنی ، در لبخندی است که به لب می نشانی .........
در فاصله نفس های من و توست که به هم آمیخته ....
در قلبیست که برای تو می تپد .... در میان گرمای دستان ماست که به هم پیچیده.....
+ نوشته شده در شنبه 16 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 13:9
توسط
ازاده
|
|
|
| | |
|
<-CategoryName->
|
|
|
روزگاری بیدی را شکستند
به نامردی تبر بر ریشه اش بستند
ولی افسوس همانهایی شکستند
که رورزی زیر سایه اش می نشستند . . .
+ نوشته شده در شنبه 16 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 13:2
توسط
ازاده
|
|
|
| | |
|
<-CategoryName->
|
|
|
برای کشتن یک پرنده یک قیچی کافی است.لازم نیست آن را در قلبش فرو کنی یا گلویش را با آن بشکافی. پرهایش را بزن ...
خاطره پریدن با او کاری می کند که خودش را به اعماق درهها پرت کند
+ نوشته شده در شنبه 16 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 12:58
توسط
ازاده
|
|
|
| | |
|
<-CategoryName->
|
|
|
من خاکم و من گردم من اشکم و من دردم
تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی
خواهم که ترا در بر بنشانم و بنشینم
تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی
+ نوشته شده در پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 18:10
توسط
ازاده
|
|
|
| | |
|
<-CategoryName->
|
|
|
کیستی؟
کیستی که من این گونه به اعتماد
نام خود را
با تو می گویم
کلید خانه ام را در دستت می گذارم
نان ،شادی هایم را
با تو قسمت می کنم
به کنارت می نشینم و
بر زانوی تو
این چنین آرام به خواب می روم
کیستی؟
کیستی که من این گونه به جد
در دیار ، رویاهای خویش
با تو درنگ می کنم ؟
+ نوشته شده در پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 18:9
توسط
ازاده
|
|
|
| | |
|
<-CategoryName->
|
|
|
عاشق
ترك لبخند نميكند
لبخند
تدهيب زندگي ست
وبوسه اي
بر دستهاي گرم محبت
بالبخند هاي كوتاه
گهگاه
اين مرصع زرنگاررا
شفافي ببخش
+ نوشته شده در پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 18:7
توسط
ازاده
|
|
|
| | |
|
<-CategoryName->
|
|
|
اين برق اميد است كه در چشمان تو ميدرخشد
تو را تاريكي احاطه كرده است
وچشمان تو در عمق فضا
در جستجوي چيزيست كه حتي خودت انرا نمي شناسي
تو اينده را ميجوئي و انرا به دست خواهي اورد
فردا مال توست
سعي كن مالك خوبی باشی
+ نوشته شده در پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 18:5
توسط
ازاده
|
|
|
| | |
|
<-CategoryName->
|
|
|
هيچ كس مثل تو رفيق نبود
آرامش تومرحم زخم جان بود
هيچ كس مثل تودست گرم رفاقت را نمي شناخت
هيچ كس مثل توجاي امن عشق را بلد نبود
نميخواهم واژه بازي كنم
هرگز چنين نخواسته ام
هرگز چنين نگفته ام
اما وقتي بتو فكر ميكنم
زيباتر ميشوم
عاشق تر ميشوم
خوش رنگ تر ميشوم
+ نوشته شده در پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 18:4
توسط
ازاده
|
|
|
| | |
|
<-CategoryName->
|
|
|
من با تو سخن ميگويم
نامت را بمن بگو
دستت را بمن بده
حرفت را بمن بگو
قلبت را بمن بده
با تو ميتوان به روي ماه قدم گذاشت
با تو ميتوان به قلب خورشيد رفت
با تو ميتوان قله هاي بلند عشق را فتح كرد
با من سخن بگو
+ نوشته شده در پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 18:2
توسط
ازاده
|
|
|
| | |
|
<-CategoryName->
|
|
|
تو
نگاه عاشقانه ات را
عاشقانه نگاه دار
وكلام ساده عاشقانه ات را خالصانه بگو
من خلوص را بخوبي تشخيص ميدهم
وارام ميگيرم
+ نوشته شده در پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 17:58
توسط
ازاده
|
|
|
| | |
|
<-CategoryName->
|
|
|
اری دل های شکسته را که در ان خبر از یاس و ناامیدی است .می خواهم برایت سخن بگویم از دلی که سالهاست مرده است و دیگر کسی به سراغش نمی رود . چشم هایم را برایت هدیه میکنم چرا که در نگاهم هزاران رمز و راز نهفته است و اشک هایم را که همانند رودی است تا مرغگان ازاده در ان شناور شوند برایت به ارمغان می اورم. وقتی که قلبم ازرده می شود .وقتی که محبت ها شروع به کینه شدن می کنند وقتی که انصاف کنار می رود وقتی که جواب محبت ها را با درد و رنج و ازار واذیت می دهند در قلبم یک لکه ای ایجاد می شود و دیگر زندگی جلوی چشمانم تار میبینم و خودم را برای رهسپار شدن به دنیای فانی اماده می کنم.امروز را با امیدواری شروع کردم و خواستم خودم را از تمام واقیعت هایی که رخ داده است دور سازم و برای خودم دنیای دیگری داشته باشم اما نمیگذارند تا قلبم ارام بگیرد .چرا باید اینگونه اسیر واقیعت های تلخ شد?
+ نوشته شده در چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 9:59
توسط
ازاده
|
|
|
| | |
|
<-CategoryName->
|
|
|
می خواهم امشب گریه کنم&می خواهم امشب گریه کنم
بی تودیگرنمی خواهم بهاررا&میخواهم که پرپر ببینم گل ها را
+ نوشته شده در چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 9:40
توسط
ازاده
|
|
|
| | |
|
<-CategoryName->
|
|
|
وقتي كه نگاهت را در خود احساس كردم شقايق ها به من خنديدند گر چه مي خواستم مثل نسيم از كنارت بگذرم ونوازشت كنم اما خارهاي بيابان مانع شدند با خود گفتم سوار بر بالني از گل هاي بنفشه مي شوم و تا اوج اسمان زندگيت پرواز مي كنم اما غافل از اينكه كم كم گياهان هرز جلوي چشمان مرا گرفتند و مرا به دست اب هاي خروشان دريا سپردند.سنگ ها & اب ها& اسمان ها&حتي ابرها دست به دست هم داده بودند كه يا صداي من به تو نرسد و يا تو جوابي ندادي اما انقدر تو را دوست دارم كه در ان لحظات مرگ قسم ياد كردم كه هيچگاه فراموشت نمي كنم واين را با اشك برروي قلبت نوشتم.اما اميدوارم و از تو مي خواهم كه اين نقش ها را با يك لبخند فراموش كني.

+ نوشته شده در سه شنبه 12 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 9:46
توسط
ازاده
|
|
|
| | |
|
<-CategoryName->
|
|
|
امروز اسمان دلم شروع به باريدن كرده است.گويي قطرات ان ميل به پايان يافتن ندارد و در گوشه اي نشسته ام و به گذشته ام مي انديشم و با قلب مجروح و داغ ديده ام سخن از بدبختي را به ميان مي اورم و نمي دانم در اين بدبختي هاي روزگار چگونه زندگي را معنا كنم در طبيعتي كه هيچ چيز برايم معنا نمي دهد چگونه زندگي را معنا دهم و در ان دشتي كه پر از علف هاي كينه و نفرت است چگونه زندگي را معنا كنم.زندگي را تا مدتي مي توانستم معناي خوب دهم اما امروز زندگي را جور ديگر معنا مي كنم زندگي را پايان خوشبختي ها و شروع غم ها معنا مي كنم.اري زندگي همان اراده است و شعله اي مي خواهد از عشق و هزاران اميد.اي عشق اي ايات روز زندگي را با تو مي خواهم هنوز.
+ نوشته شده در یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 17:44
توسط
ازاده
|
|
|
| | |
|
<-CategoryName->
|
|
|
خداحافظ کلامی سخت و غمگین است
غم روز جدایی غمی بسیار سنگین است
اگر در خواب می دیدم غم روز جدایی را
به دل هرگز نمی کردم خیال اشنایی را

+ نوشته شده در یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 9:50
توسط
ازاده
|
|
|
| | |
|
<-CategoryName->
|
|
|
ای کاش می دانستی که با ماندنت چشم های خیس و بارانی ام برای همیشه خشک می شود.و ای کاش میدانستی با ماندنت ابرهای تیره از دلم کنار می رود و دلم افتابی می شود.افسوس !افسوس!.که نمی دانی و بالاخره یک روز می روی برای همیشه.

+ نوشته شده در یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 9:39
توسط
ازاده
|
|
|
| | |
|
<-CategoryName->
|
|
|
دل اگر رفت کاش دعایی بکنیم
غافل از ان دل دیوانه که بارانی بود
+ نوشته شده در یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 8:50
توسط
ازاده
|
|
|
| | |
|
<-CategoryName->
|
|
|
ای کاش می دانستی که هوای ابری دلم با رفتنت بارانی می شود.ای کاش می دانستی با رفتنت غمی بر غم های من می افزایی.ای کاش ان قدر می ماندی که چشم هایم از تو سیر شود.ای کاش می دانستی چقدر دوستت دارم.
+ نوشته شده در پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 17:59
توسط
ازاده
|
|
|
| | |
|
<-CategoryName->
|
|
|
من امیدم قد علمت خم نشود سایه ی مرحمتت برسرما کم نشود

+ نوشته شده در پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 17:53
توسط
ازاده
|
|
|
| | |
|
<-CategoryName->
|
|
|
ای کاش می توانستم از تمام وجودم برایت بگویم & ای کاش می توانستم با تمام وجود در اعماق قلبم جایت دهم. ای کاش می توانستم زندگی را با تمام شور و شادی اش برایت هدیه کنم.پس حالا از عاشقی دلشکسته و به بن بست رسیده برایت می گویم:زندگی را با تمام زجرها و سختی هایش دوست دارم اما با امید به زندگی.
+ نوشته شده در پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 17:44
توسط
ازاده
|
|
|
| | |
|
|