کاش میشد سرزمین سبز عشق را در میان گام ها تقسیم کرد
کاش میشد با نگاه شاپرک عشق را به اسمان تفهیم کرد
کاش میشد با دو چشم عاطفه قلب سرد اسمان را ناز کرد
کاش میشد با پری از برگ یاس تا طلوع سرخ یاس پرواز کرد
کاش میشد با نسیم شامگاه برگ زرد یاس ها را ناز کرد
کاش میشد با خزان قلب ها مثل دشمن عاشقانه جنگ کرد
کاش میشد در سکوت دشت شب ناله غمگین باران را شنید
بعد دست قطره هایش راگرفت تا بهار ارزوها پر گرفت
کاش میشد با تمام حرف هایک دریچه به صفا را وا کنیم
کاش میشد در نهایت راه عشق ان گل گم گشته را پیدا کنیم
بیا یک شب برای قلب هامان ز نو حلقوی قابی بسازیم
برای اسمان این دل پاک بیا یکبار مهتابی بسازیم
بیا با برگ های یک گل سرخ به درد زنبقی مرهم گذاریم
اگر دل را طلب کردند از تو مبادا بگویی ما نداریم
بیا در لحظه های بی قراری به یاد غصه ی مجنون بخوانیم
بیا دل های عاشق را بگردیم که شاید ردی از قلبش بیابیم
بیا در ساحل غمناک بودن برای لحظه ای همرنگ باشیم
بیا تا مثل شب بوهای عاشق شبی هم ما کمی دلتنگ باشیم
بیا مثل روح ناز باران به روی یک رز تنها بباریم
بیا در باغ بی روح دلی سرد کمی رویایی نیلوفر بکاریم
بیا در کوچه های تنگ غربت برای هر غریبی یار باشیم
اگر صد بار قلبی را شکستیم بیا لحظه ای با احساس باشیم
