|
درباره وبلاگ
|
|
|
به دلیل علاقه ای که به شعر وادبیات داشته ام ،مطالب و شعرهای مورد علاقه ی خود را در وبلاگم منتشر کرده ام.قبلا از همه نویسنده گان ان کسب اجازه می نمایم.
|
|
| | |
|
|
<-CategoryName->
|
|
|
وقتي كه نگاهت را در خود احساس كردم شقايق ها به من خنديدند گر چه مي خواستم مثل نسيم از كنارت بگذرم ونوازشت كنم اما خارهاي بيابان مانع شدند با خود گفتم سوار بر بالني از گل هاي بنفشه مي شوم و تا اوج اسمان زندگيت پرواز مي كنم اما غافل از اينكه كم كم گياهان هرز جلوي چشمان مرا گرفتند و مرا به دست اب هاي خروشان دريا سپردند.سنگ ها & اب ها& اسمان ها&حتي ابرها دست به دست هم داده بودند كه يا صداي من به تو نرسد و يا تو جوابي ندادي اما انقدر تو را دوست دارم كه در ان لحظات مرگ قسم ياد كردم كه هيچگاه فراموشت نمي كنم واين را با اشك برروي قلبت نوشتم.اما اميدوارم و از تو مي خواهم كه اين نقش ها را با يك لبخند فراموش كني.

نظرات شما عزیزان:
+ نوشته شده در سه شنبه 12 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 9:46
توسط
ازاده
|
|
|
| | |
|
|